سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل اگر بی غم بود...


خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی نزدیک امد

گل سراسیمه ز وحشت

افسرد

لیک ان خار در ان دست خزید

و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود

زندگی عشق اسارت قهر و اشتی

همه بی معنا بود




ادامه مطلب

[ دوشنبه 98/6/25 ] [ 7:44 عصر ] [ silver storm ]

خوبم...

 

من آرامم .. .

فقط کمی بی حوصله ام …

آسمان روی سرم سنگینی می کند …

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد …

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در می آورم …

من خوبم …

اما تو باور نکن




ادامه مطلب

[ دوشنبه 98/6/25 ] [ 7:39 عصر ] [ silver storm ]

با خدا سلفی بگیر...

 

از یه جایی به بعد توی زندگی همه آدم ها،
دوستی ها رنگ خودش رو از دست میده
وتنهایی پررنگ ترین نقطه ی روز ها میشه.
یادش بخیر هاست که از زبون نمیوفته و
وای از رفیق که…
از یه جایی به بعد حس می کنی کسی که
همیشه هوای تورو داشت ،
کسی که اجابت نکرد و نکرد
تا بهت ثابت کنه خواسته ات غلطه،
کسی که بود و خیلی جاها فراموشش کردی
کنارت ایستاده و هنوز مشتاقِ که دستت رو بگیره.
سرت رو بالا بگیر و با نگاهت با خدا سلفی بگیر.




ادامه مطلب

[ دوشنبه 98/6/25 ] [ 7:36 عصر ] [ silver storm ]