سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخت است...

 

سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی

با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی

سخت است دلت را بتراشند و بخندی

هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی

از درد دل شاعر عاشق بنویسی

با مردم صد رنگ هماهنگ نباشی

مانند قلم تکیه به یک پا کنی اما

هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی

سخت است بدانی و لب از لب نگشایی

سخت است خودت باشی و بی رنگ نباشی
 




ادامه مطلب

[ شنبه 99/2/13 ] [ 4:32 عصر ] [ silver storm ]

تنهایی...


تنهایی آدم را عوض میکند

از تو چیزی میسازد که هیچ وقت نبوده ای

گاه انقدر بی تفاوت مثل سنگ

گاه انقدر حساس مثل شیشه

انقدر با خودت حرف میزنی که برای حرف زدن با دیگران

لام تا کام دهانت باز نمیشود

غذایت را سرد میخوری

نهار ها نصف شب

صبحانه را شام

ساعت ها به یک آهنگ تکراری گوش میکنی

و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمیشوی

شبها علامت سوال های ذهنت را میشماری تا خوابت ببرد

تنهایی از تو آدمی میسازد

که دیگر شبیه آدم نیست...




ادامه مطلب

[ دوشنبه 98/1/19 ] [ 1:10 عصر ] [ silver storm ]

اسیر فاصله ها


دریا میخواندش به رهایی

بغض میشکند در چشمانش

رها میشود در اسارت

گوی بلوری چه ساده خالی میکند تنهاییش را

مینگرد...

در پس پرده ی گرد

آسمان دریاییست

دریایش خالیست

موج هایش...

بیتاب طپش در اعماق

زندگی واژه به واژه دریاست

موج میخواند غزل از شیدایی

صخره گوید که :«عجب دنیایی»

سنگ دلرحم شد از زخم اسیر

بانگ زد:«های تو هم از مایی»

غرش بحر برای نوریست

که ز او جا مانده

مانده در فاصله ی پنجره ها

و اسیری که در آن شیشه سکوتی دارد...

این طرف بغض کند دریایش

صخره ها بیمارند...

                                                                 

                                                                               و کسی کم شده است از دریا...

 

 

silver storm




ادامه مطلب

[ یکشنبه 97/9/25 ] [ 6:48 عصر ] [ silver storm ]

پرواز را بیاموز

 

وقتی راه رفتن را آموختی،دویدن را بیاموز؛و دویدن را که آموختی،پرواز را...

راه رفتن بیاموز؛زیرا راه هایی که میروی جزئی از تو میشود و سرزمین هایی که میپیمایی بر مساحت پیش روی تو می افزاید...

دویدن بیاموز؛چون هرچیزی را که بخواهی دور و هرقدر که زود باشی دیر است...

و پرواز را یاد بگیر،نه برای اینکه از زمین جدا باشی؛برا یآنکه به اندازه فاصله زمین تا اسمان گسترده شوی!

من...

راه رفتن را از یک سنگ...

دویدن را از یک کرم خاکی...

و پرواز را از یک درخت آموختم...!!!

باد ها از رفتن به من چیزی نگفتند زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمیشناختند...




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 97/4/14 ] [ 9:4 عصر ] [ silver storm ]