سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلوک

 

این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته

موج ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ایست

بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

هر چه دام افکندم آهو ها گریزان تر شدند

حال،صد ها دام دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست

هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته

ذاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت

گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته

 

فاضل نظری




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/10/3 ] [ 2:53 عصر ] [ silver storm ]

سلوک

 

این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته

موج ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ایست

بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

هر چه دام افکندم آهو ها گریزان تر شدند

حال،صد ها دام دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست

هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته

ذاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشت

گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته

 

فاضل نظری




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 99/10/3 ] [ 2:53 عصر ] [ silver storm ]

شبح آینه پوش

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
و تماشاگه این خیل تماشا شده است

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

 

بهروز یاسمی




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 99/4/12 ] [ 9:33 عصر ] [ silver storm ]