سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرزوی بزرگ

گل تقدیم شمااز خدا جز خدا را نباید خواست!گل تقدیم شما

یک روز که خدا هستی را قسمت میکرد،گفت:چیزی از من بخواهید؛هر چه که باشد به شما خواهم داد...

سهمتان را از هستی طلب کنید؛زیرا خدا بسیار بخشنده است.

هرکه آمد و چیزی خواست...

یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن!

یکی جثه ای بزرگ خواست و آن دیگری چشمی تیز!

یکی دریا را انتخاب کرد و دیگری آسمان را!

در این میان،کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:خدایا من چیز زیادی از این هستی نمیخواهم؛

نه چشمانی تیز و نه جثه بزرگ و نه بالی و نه پایی و نه آسمان و نه دریا؛تنها کمی از خودت را به من بده.

و خداوند کمی نور به او داد...

و...

نام او کرم شب تاب شد...




ادامه مطلب

[ دوشنبه 97/4/25 ] [ 12:21 عصر ] [ silver storm ]

انتخاب با توست...

 

 

انسان...

هم میتواند دایره باشد

هم خط راست

 

انتخاب با توست...

 

تا ابد دور خودت بچرخی،یا تا بینهایت ادامه بدهی...!!!





ادامه مطلب

[ شنبه 97/4/23 ] [ 8:44 عصر ] [ silver storm ]

حتی من...

به خدا گفتم:

بیا جهانو قسمت کنیم!

 

گفتم:

آسمون مال من                                     ابراش مال تو!

دریا مال من                                          موجاش مال تو!

ماه مال من                                                  خورشید مال تو!

 

خدا خنده ای کرد و گفت:

تو بندگی کن،همش مال تو...

 

حتی من...




ادامه مطلب

[ شنبه 97/4/23 ] [ 8:41 عصر ] [ silver storm ]

پرواز را بیاموز

 

وقتی راه رفتن را آموختی،دویدن را بیاموز؛و دویدن را که آموختی،پرواز را...

راه رفتن بیاموز؛زیرا راه هایی که میروی جزئی از تو میشود و سرزمین هایی که میپیمایی بر مساحت پیش روی تو می افزاید...

دویدن بیاموز؛چون هرچیزی را که بخواهی دور و هرقدر که زود باشی دیر است...

و پرواز را یاد بگیر،نه برای اینکه از زمین جدا باشی؛برا یآنکه به اندازه فاصله زمین تا اسمان گسترده شوی!

من...

راه رفتن را از یک سنگ...

دویدن را از یک کرم خاکی...

و پرواز را از یک درخت آموختم...!!!

باد ها از رفتن به من چیزی نگفتند زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمیشناختند...




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 97/4/14 ] [ 9:4 عصر ] [ silver storm ]